نهالای موزی که خریدیم

از اولش .دوتا بود.

دوتا نهال در هم تنیده .که اوایل که کوچیک بودن و جثه شون در برابر گلدون سفارشی و بزرگی که از لالجین خریدیم حکایت فیل و فنجون بود؛ پیش خودم میگفتم اینا میشن مثل اون درخت دوستی .توی هم پیچ میخورن و میرن بالا

نمیدونم شما میدونید یا نه.اما این نهالا برای اینکه نمیدونم چی بهشون برسه و چی و چی که .باید ماهی یه بار یه پاکت شیر با خاکشون قاطی کنی .

این ماه سر یه سری قضایا و مریضیا و فلان و فلان.به زور حوصلم میشد آبشون بدم.

خاکشون باید هی هم بخوره و هی یه سری دارو دوا درمون بهش اضافه بشه تا تو گلدون بتونن رشد کنن.

هفته پیش .وقتی از کلاس برگشتم دیدم برگای یه نهال که کوچیک تر از اون یکی بود _ولی نه چندان_ داره به شدت نرم میشه و بی حال.دو روز بعدش کاملا زرد شدن و دو روز بعد .کاملا از بین رفت.من هر چی تلاش کردم جلوی این اتفاق رو بگیرم نشد .کار از کار گذشته بود!

درخت دوستی که چه عرض کنم.

نهال زنده زورش به نهال دیگه رسید و کلکشو کند .

کشتش.به خاطر این برگای جدیدی که از روزی که شاخه درب و داغون و پوسیده نهال مرده رو از خاک کشیدم بیرون جوونه زده

کشتش تا خودش زنده بمونه.وقتی داشتم با بیلچه قرمز کوچیکم خاک جدید رو روی خاک قدیمی میریختم با خودم فک کردم چقدر حکایت درختچه من عین حکایت ما آدماس.درحالت عادی توی فضای راحت! کاری به کار هم نداریم!رفیقیم.میگیم میخندیم.دوستیم!اما.توی گلدون .توی یه فضایی که امکانات کمه و مخلص کلام زندگی با امکانات دو نفر برای یه نفر بیشتر کیف میده.اگه زورمون به هم برسه کلک همو میکنیم.

اگه یکی نباشه که به هممون برسه.حواسش به ما نباشه .همو تیکه پاره میکنیم.اونی هم که ضعیفه .میمیره.توی این میدون نبرد یا قوی ای و زنده و شاخه رو شاخه اضافه میکنی.یا انقدر با شرایط راه میای و نرم میشی که میپوسی!

اما"باغبون میگفت ریشه درختچه مرده رو دست نزن.شاخه اش رو از زیر خاک درنیار و بذار همون جا بمونه.شاید یه روزی دوباره جوونه بزنه."

میدونم محاله.میدونم باغبون سوادش به این درختچه های مینیاتوری وارداتی نمیرسه اما من امیدوارم.یه روزی دوباره برگرده.!

اون روزی که برگرده از این گلدون درش میارم و میذارمش تو یه گلدون دیگه .

اگه خودم توی این گلدون تنگی که داره روز به روز زرد و پژمرده ترم میکنه زنده موندم!


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها