امشب با بابا اینا رفتیم بیرون .همینطوری داشتیم چرخ میخوردیم که رسیدیم به جلو در یه بیمارستانی که توی یه قسمت خوش اب و هوای شهر تاسیس شده .جلو در پر از جمعیت بود و دود و داد و هوار .بابا از یکی پرسید گفت آقا چی شده اینجا؟گفت .امبولانس جلو در بیمارستان لاستیکش ترکید و چپ کرد .
باورتون میشه ؟طرف زنگ نمیزد امبولانس شاید زنده میموند .ولی .!
رفتیم و شام و بستنی و دور و دور .اخرش زهر مارمون شد جیگرم خون شد واسه ضجه های خانومه .!
اینا به کنار .
روز دختره انگار .
واقعاااااا یادم نبوووود .
اصلاااا انگار تو فضام دیشب با داداش اینا رفتیم نارلی .شام خوردیم.و اونا بهم گفتن مناسبت این شام لاکچری چیه.
ممنون از هم .
که یادم هستین .
حتی بیشتر از خودم!
پیتزا رست بیف خوردم بعد از هزار سال .امان از رژیم و پوست و هزااار کوفت و زهر مار دیگه.
فردا هم ازمون تعیین سطح دارم .شاید بگید خب کاری نداره که .ولی من میخوام دوره امرو تابستون تموم کنم و باید حداقل ۲ سطح برم بالا تر .
امتحانا تموم بشو نیس!
درباره این سایت