زن عمو امروز روضه داشت این بعد از ظهری .

منم در کسوت ظرف شوری برای روضه امام حسن ع داشتم یه کارایی میکردم.

خلاصه آخرین ظرفا رو داشتم میچیدم رو صافی ک ظرف از زیر صافی بالای ظرف شویی در رفت و ششششرررررررررققققققق .شد انچه نمیباید .

حال اینکه سکته کردم و خودمم تو حال و هوای یه جیغ خفیف کشیدم بماااند .

گروه ضربت که تو روضه نشسته بودن بماااااند.

از همه بد تر مامان بود ک گفت .چیکار میکنین.پس چرا ظرفای جاریمو میشکنین؟و همه با انگشت دختر خودشو نشون دادن و این اتفاق عمق فاجعه رو رقم زد .داغونم کرد!

عضو کوچک گروه ضربت میگفت فاطمه جون دست خودت ک چیزی نشد؟

عضو بزرگتر میگفت این دخترای این دوره و زمونه این شکلی هستن دیگه.کار نکردن.!

میخواستم بگم برو نگاااا کن تو آشپزخونه رووووو.دو هزارتا ظرف شستم نااامرد.منو به خاطر این آخری کلااااا زیر سوال نبرین خو!عین بچه ها بغض کرده بودم.!

یه پیش دستی اندازه کف دست یه صدااایی داد که آبرومو برد.!

البته میتونیم امیدوار باشیم که دعاهای من تو روضه برای رفع و رجوع شدن مسئله گروه ضربت همون لحظه جواب داد و یه جوری اوضاع پیش رفت ک از انتخاب منصرف بشن.!مثلا برن به آقاهه بگن دختره این دستش به اون دستش میگه غلط نکن.!این کل زندگیتو میده به باد .!بیخیالش شو.اونم یه حساب سر انگشتی میکنه میبینه آره .راس میگن.و قضیه" بعد صفر ایشاالله خدمت میرسیم ".میره به فنااااا.!

+منو بگو .گفتم بشینم تو آشپزخونه توسط اشخاص فوق الذکر رصد نشم

×××هرچی فک میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم ک فقط مامانم میتونسته این پستو dislike کنه!مامان .ببخش !اگرم کس دیگه ای اینکارو کرده .مرسی !


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها