سر و کله زدن باچن تا از بچه های بووووق و شنیدن یه عالمه دروغ،سر درد،یه سرماخوردگی نهفته ،حالت تهوع،خوابالودگی ،کلاس جزا ومبحث ی،دکتری ک بازم امروز میگه زیاد درس نخون _شب بیدار نمون_استرس نداشته باش.و من هیچ کدومو نمیتونم رعایت کنم!"اختیاراااا یا اجباراااا"،بارون نم نم خوشگل بعد ازظهر.تاریخ آزمونی ک هی عوض میشه .
از من یه ملغمه ساخته از غم _حسرت_شادی _فحش _درد_فین فین _مزخرفات و کمی_ امید !
که به خاطر شرایط بیرونی روز ؛قادر ب بروز هیچ کدوم نیستم.جز سکوت!
درباره این سایت