محبوبم! شما نباشید، بهار لنگان‌لنگان می‌آید و نمی‌آید، می‌رسد و نمی‌رسد.

قسمت باشد، امسال دیگر برای شما می‌میرم. لیمو شیرین را قاچ می‌کنم، منتظر می‌مانم تا تلخ شود که ذائقة من به تلخی عادت دارد.

محبوب من! گودال عمیقی در جان من است، بی ‌شما پر می‌شود.

محبوبم! حالا دیگر نگران خودم هستم. اینکه چه بلایی به سرم می‌آید. به هر دری می‌زنم، هر دری که باز می‌شود، خودم هستم. به خودم می‌گویم: بیا… بیا تو… خوش آمدی! اگر تو هم نبودی دلم می‌پوسید. بیا تو … بیا تو … .

قلبم را مثل شمعی روشن در دست گرفته‌ام و در تاریکی و وحشت در پی شما می‌گردم. آدمی به این کوچکی چطور می‌تواند این همه عاشق شما باشد؟! عشق خورشید نیست که هر روز طلوع کند. ماه نیست که هر شب درآید.

عشق ستارة هالی است. هر ۷۴ سال یک بار می‌آید. مثل خود زندگی است تنها یک بار اتفاق روی می‌دهد. عشق مثل چرخ ماشین نیست که همین که نچرخید زاپاس دیگر را از صندوق عقب درآوری و دوباره راه بیفتی. عشق زاپاسی ندارد.

محبوبم! مداد عاشقان بلاکش، دست من افتاده است. من هم اینها را از باب دلبری و به اقتضای رعنایی می‌گویم. یعنی احوال خود به سبب نشان عشق به شما می‌نمایم.

محبوبم! آتش‌پرستان دعوی می‌کردند آتش حق است و من از آتش رخسار تو معنی انی انا الله» می‌شنودم. چنان‌که از زبان رندی شنیدم که می‌گفت: »انظر الی ما قال ولاتنظر الی من قال»: نگاه کن چه می‌گوید، نگاه نکن که می‌گوید.

تازه حالا می‌فهمم بر نهال قد خوبان، روی آتشناک چیست.

‌محبوبم! هر شب، هر شب، با هزار ذوق می‌خوابم بلکه شما بیایید و خواب‌های مرا بشورانید. من قدر این شورش رؤیایی را می‌دانم. من منع مردمان را گوش نمی‌کنم که عاشقی مرغوب‌ترین حال هر دو عالم است.

محمد صالح علا

هرچی از این عاشقانه های اقای صالح علا که اولش با محبوب من شروع میشه پیدا کنم .نشر میدم !!!
و دوست داشتنی ترینن!!!


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها