کارتو دادم به خانومه .گفت رمز !گفتم فلان.و همون لحطه که صدای جیرینگ موفقیت عملیاتو شنیدم.میخواستم به خیار مجلس عقد بیع به موضوعیت لوازم ارایشی مسخره ای رو که به گمونم باعث حس بهتری در وجودم میشه یه جانبه فسخ کنم!

اما چون با دختر خاله محترم بودیم و فروشنده از بی عقلی و ناشی گری من تو این مقوله به ستوه اومده بود و میخواست چشمامو با عینکم ممزوج کنه به طوری که با فریم عینک شریک بشم در داشتن بخشی از چشمها!.نوعی اکراه درونی مانع این شد که فسخ کنم.و داشتم به ابعاد حقوقی فسخ اکراهی و عدم فسخ اکراهی و اکراه درونی و تفاوت اون با اضطرار و اجبار پی میبردم که خودمو دیدم که توسط "حاج خانوم دختر خاله" کشیده میشدم به بیرون از مغازه ‌. 

_خب بسه !فهمیدن حقوق خوندی احمق!اینارو تو برگه امتحانی بنویسی با شرم و افتخاری مخلوط با هم ۱۴ نمیگیری!دیوااانه!الان تجارت خوندی ؟لمیدی یه ور با گوشی پست میذاری؟

۱۵۰ تومن ناقابل از جون کندم و خرج چیزایی کردم که فردا پس فردا باید کادو کنم بدم آبجی بزرگه!چون هیچ جوره با گروه خونیم هماهنگی نداره!

هی میگم دخترم!_دخترخالم منظورمه_بذار من اینارو ببرم‌بدم پس.!البته حیف توافق به اقاله نکردیم !راستی مجلس میشه پاساژ یا مغازه؟.!دخترخالم هم منو سوار اسانسور پاساژ کرد و کشون کشون از اون منطقه دورم کرد.و فرمود کم مزخرف بگو!یه بار کله ات خورد یه سنگی!

خلاصه سرتونو درد نیارم .آذر که تولدآبجیه .از حالا کادوشو دارم.!

یه همچین سفیهی ام!عقل معاشم داغونه.البته معاملات سفیه غیر نافذه.اما گمونم باید یه نهاد حقوقی تاسیس کنم .به نام سفیه ادواری.!

اه بس کن فاطمه!

جیگرمونو خون کردی!

پ.ن:یکی امروز بهم میگفت شبا زود بخواب.مثل من! ۹ بخواب .مگه جغدی شبا بیداری؟

میخواستم از همین تریبون اعلام کنم‌ من جغد نیستم.همون طور که شما مرغ نیستی!

اه!ادمیم دیگه این حرفا چیه؟میخوای نصیحت کنی توهین نکن.توهین کردن کاری نداره که!


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها