محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته. بحران نبودن تو آشکار شده. کاش می‌توانستم تنهایی‌ام را بیاورم کنارِ تنهایی شما. پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته و خیره شده به دور دست‌ها، به روزگاری کبود.
من همه چیز را باور می‌کنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بی‌تو بهار شود. یکی می‌گفت تو را دیده‌اند توده‌ای ابر شده‌ای و می‌خواهی بباری. یکی می‌گفت تو را دیده‌اند که ماه شده‌ای و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید که پاییز بهاری محرمانه است، بهاری خصوصی، حصهٔ عادلانه‌ای از عشق.
فعلاً نمی‌خواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخه‌ای آویزان است. پاییز شده و هنوز در دست‌های من، عطر تو باقی است.

محمد صالح علا


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها