زخم ها زد راه بر جانم ولی .
زخم عشق آورده تا کوی ت مرا .
نمیدانم باید اسمش را چه بگذارم .
عشق .علاقه یا جنون .
هر چه هست .
بی تو این زندگی چیزی را کم دارد .
مثل جای خالی یک گلدان توی حلقه نرده های یک خانه.
مثل یک روز بعد از بریدن یک درخت توت قدیمی از کوچه پس کوچه های شهر .
نه. عادت. شاید جای خالی درخت و گلدان را در یاد کم رنگ کند.
اما نبودن تو چیزی ورای اینهاست .
مثلا جای خالی دستها توی بدن آدم .
دست که نه.
مثلا قلب .
با نبودنت انگار قلبم .
نیست.
صدای تپش هایش از جایی حوالی تو می آید .
و من برای زنده ماندن .
برای ادامه دادن این زندگی
به قلبی که در دست توست .
نیاز دارم.
یا خودت را برسان .
یا قلبم را پس بده .
.
درباره این سایت